خوب حالا که همه خوابن
لااقل من آپ کردم که بلاگ اسکای عزیز سوت و کور نباشه
که بلاگفایی ها پز وبلاگای زردشونو بدن!
نه می تونه تو خلوتش دلم صدا کنه تورو
نه می تونم بگم بمون
نه می تونم بگم
برو
..
قصّه مو از کجا بگم که پا نگیری تو صدام!
///
هان...؟
بگو دیگه بگو
بگو بگو
بگو دیگه ..
ا......
در دست من چمدانی چرمی ست
که با همراهی یک چتر چارگوشه ،
در کنار یک چاپارخانه ایستاده ام
و چانه ی چموش من ،
چرخیدن چرخ های یک قطار را
به چارپای چموشی که
مدام پاهای چلاغش در هم چفت می شود
- برای رفتن به چغازنبیل - ترجیح می دهد..
سردمان است در آن کوش که خوشدل باشی
نه که من بیایم و هی به شما فحش دهم
در جواب سخنم باز تو بزدل باشی..!