در دست من چمدانی چرمی ست
که با همراهی یک چتر چارگوشه ،
در کنار یک چاپارخانه ایستاده ام
و چانه ی چموش من ،
چرخیدن چرخ های یک قطار را
به چارپای چموشی که
مدام پاهای چلاغش در هم چفت می شود
- برای رفتن به چغازنبیل - ترجیح می دهد..