ای زندگی ی شهری مارا که به یاد می آوری؟
ما از قدیم با تو بوده ایم!
ما تورا خواهیم ساخت عزیزم!
آنها!! همه چیز تورا با خود به روستاهایشان خواهند برد!
انتخابات زورکی خبرگان
مارا به یاد تست زدن های زمان کنکور انداخت!
دونه دونه توایسادم تمام ردیف ها رو سیاه کردم
مبادا اشتباهی بشه!!!
هی منو تهدیدم نکن که میرم
یه چیزیم دستی می دم نباشی
چه کار کنم که قهر کنی دوباره؟
چقد بدم که بی خیال ما شی؟
چقدر خوشگل گفته!
صراحت لهجه ی دکتر شاهکار خیلی نازه!
تا هستی باش !
امّا وقتی خواستی جدا شی ، شبت به خیر !
نمی شناسمت!
می خوام از عطر دوباره گُل شدن
شهر سالخوردگی هامو پر کنم!
کسی نمی تواند شهر من را از من بگیرد!
غلط می کند هرکس که چنین تفکری داشته باشد!
من شهرم را از همه ی بی اصالت ها حفظ می کنم!
پایه ی همه جور برخوردی هم هستم!
کی قرار است همسایه های ما زیر زمین هایشان را سرو سامان بدهند
تا ما از دست جنابان موش راحت شویم...
خدا می داند!
ساعت صفر عاشقی شنیدی؟
الان یک دقیقه گذشت!
حالا من نمی دونم عشقش کجاست!
اگه کسی می دونه به من نشونش بده!
من دارم تو آدمک ها می میرم
تو برام از پریا قصّه می گی
من توی پیله ی وحشت می پوسم
برام از خنده چرا قصّه میگی...
درو دیوار شکسته...
آدمای روستایی با پاهای پینه بسته
...
صبح پاییزی به خیر! ( شایدم ظهر )
برای من زندگیمه !
صدای زنجیر تو گوشم می خونه
تو داری از غافله دور می مونی
سرتو خم کن که درا وا میشن
تا بگی نه پشت کنکور می مونی!
سرتو خم کن که درا وا می شن
تا بگی نه!
پشت کنکور می مونی!