-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 02:18
خب! اینا هم که رفتن! حالا نوبت ماست!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1385 09:58
تا اصلاع ثانوی عشقی تعطیله دیگه!!! بابا ترانه ی لحظه پرور! تو که لحظه ی ما رو ترکوندی!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1385 05:20
سیگار هم بعد از چای اگر باشد صدا را وا می کند! طوری که یک ساعت بخوانی و کسی باز هم به قدرت صدایت نرسد!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 01:36
چرا شب که میشه. . هیچ کس پیدا نمی شه که یه کلمه حرف حساب بزنه! حالا دو کلمه شو نخواستیم!
-
تنها با هم است!
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 11:11
نمی شه رو تو حساب کرد مث آفتاب زمستون میری بیخبر ، نگفته باز دوباره می شی مهمون نمی شه حتّی کمت کرد از تو جمع دلخوشی ها تو نباشی دیگه از ما چی می مونه جز یه تنها! چرا؟
-
خریت در زمان
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 01:26
می دانی؟ زمان تولد من یک خریّت بزرگ بود که از خدا سر زد ! و هنوز خدا در گل مانده از این کارش ! که چرا مرا ۲۰ یا ۳۰ سال زودتر نفرستاد!
-
عجب!!
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1385 01:15
آخر گاو خوش اندام من! اگر واقعا می خوای پسرک سمند سوارو که دنبالته بپیچونی ... دم در یه خونه وایسادی .. خوب همونجا بمون دیگه! چرا ۲ ثانیه بعد دوباره راه می افتی؟؟ ... الله اکبر ! چی بگم!؟
-
خواهید دید که چگونه خواهید رید!
جمعه 29 دیماه سال 1385 02:05
ببین عزیزم! بهترین پیشنهاد من به شما این است که بروید بمیرید! امّا چون می دانم لیاقت و حتّی عرضه ی مردن را ندارید و خواهید رید ، اگر مردید! می گویم ! لااقل خفه شو!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 دیماه سال 1385 01:33
حتی اگر بخواهی که خفه شوی و دیگر حالم را بیشتر از این به هم نزنی هم استعداد می خواهد! و استعداد اکتسابی نیست! اگر ماهی میگیری پس اجدادت صیاد بوده اند!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 01:48
پسرا بدن دخترا خوبن! دخترا بدن پسرا خوبن! اه ! اه! چقدر من از این چنین بحث هایی حالم را منفعل به هم خوردن می بینم!
-
فکر من باش مسافر
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 12:11
فکر من مباش مسافر!!! به سپیده ها بیندیش! چشم فردا ها به راهه! راه سختی مانده در پیش ! فصل آغاز من و توست!
-
کوشش!
شنبه 23 دیماه سال 1385 00:25
همه - ی بی هویت ها! - می کوشند با نابودی با هویت ها برای خود هویت کسب کنند! بگذار بکوشند!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 01:06
نفست به شعر من جرأت عریانی داد با این که الان بیشتر حالمو به هم می زنی!
-
رپش
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 01:58
ما وارد شدیم! بسم الله ! رپ را هم تجربه می کنیم! تجربه مان هم قوی ست! هنوز ۳ ماه است که گوش ما موسیقی رپ را می شنود!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 01:06
خانم ها که با کبریت اجاق گاز را روشن می کنند دستشان مو ندارد که بسوزد امّا من باید همیشه کوتاه بودن و سوختن موی روی انگشتانم را همیشه تحمل کنم! یعنی باید تا زمان ازدواج صبر....؟ / / / ــــــــــــــــــــــــــــ/ / / نگران نباشین من ظرف هم زیاد می شورم!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 02:04
پس این جناب بهمن ماه کی قراره بیاد؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 دیماه سال 1385 01:45
سایه ها! چقدر بوی برف می دادی وقتی از سایه ی سارا بیرون آمدی!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 02:57
هیچکدامشان در ایران ! نمی توانند بیسکویت گندمینی مثل ساقه طلایی مینو تولید کنند! اینطور نیست؟ است!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 18:08
فقط خواستم با دیوونه خونه آپ کنم همین عزیزم!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 01:09
اگر می توانی میر را تراز نگه داری! و اگر پول داری اگر پارتی ات کلفت است! بیا یه کاری واست دست و پا می کنم به چه نازی! / / / چرا با من آشتی نمی ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 دیماه سال 1385 01:45
چقدر خسته ایم! چرا کسی به ما پیشنهاد دوستی نمی دهد عزیزم؟!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1385 20:00
می توانند افتخار کنند؟ مگر ما با وجود همه ی تأثیرمان منّتی گذاشتیم؟؟! بگذار افتخار کنند و یادشان برود که چه کسی به این را آورده شان!
-
خونش!
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1385 01:47
می دونی؟ موشک را تله موش گرفت! له کرد! خوشحالم که خونی از تنش نیومد! وگرنه من تا ۴ ۵ روز حالم گرفته بود! این طوری یه ذره کمتر عذاب می کشم از اینکه ما کشتیمش!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 02:30
او همیشه انگار می خواست خودش را شاد نشان دهد! شاد بود . هست! امّا حالا فکر کرده که وضع زندگیش از من بد تره! اون قاطی کرده و ما در عذاب وجدان این که چرا گفتم رؤیای صداقه می بینم در حالی که اون گفت نمی بینه! هیچ وقت!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آذرماه سال 1385 01:03
ای زندگی ی شهری مارا که به یاد می آوری؟ ما از قدیم با تو بوده ایم! ما تورا خواهیم ساخت عزیزم! آنها!! همه چیز تورا با خود به روستاهایشان خواهند برد!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آذرماه سال 1385 23:26
انتخابات زورکی خبرگان مارا به یاد تست زدن های زمان کنکور انداخت! دونه دونه توایسادم تمام ردیف ها رو سیاه کردم مبادا اشتباهی بشه!!!
-
برو بینیم بابا بذا باد بیاد!
جمعه 24 آذرماه سال 1385 00:27
هی منو تهدیدم نکن که میرم یه چیزیم دستی می دم نباشی چه کار کنم که قهر کنی دوباره؟ چقد بدم که بی خیال ما شی؟ چقدر خوشگل گفته! صراحت لهجه ی دکتر شاهکار خیلی نازه! تا هستی باش ! امّا وقتی خواستی جدا شی ، شبت به خیر ! نمی شناسمت! بشنو ترانه را!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1385 01:43
می خوام از عطر دوباره گُل شدن شهر سالخوردگی هامو پر کنم! کسی نمی تواند شهر من را از من بگیرد! غلط می کند هرکس که چنین تفکری داشته باشد! من شهرم را از همه ی بی اصالت ها حفظ می کنم! پایه ی همه جور برخوردی هم هستم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آذرماه سال 1385 02:33
انتخابات شوراها، مارا دوباره شب به صبح رسان کرده است! امیدواریم نتیجه بخش باشد و اصالت زندگی کند!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آذرماه سال 1385 01:49
چند سالته؟ ۲۲ عزیزم! تا الان چند تا gf داشتی؟ .. هیچی عزیزم! باور نکن!