مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

مرو ای دوست!

چرا و چگونه کبوتر هایت؟

چگونه زنده خواهی بود ؟

چرا نتوانی بودن را!؟

با من امشب چیزی از رفتن بگو!

ما که رفتیم به دنبال ثبات!

عزیزم شما یک تکرار بزرگ و احمقانه ای

وجودت هیچ سودی نخواهد داشت

فرقی نمی کند در عصر حجر باشی یا  قرون وسطی

یا عصر پست مدرنیسم

تکرارا نوشته های دیگران و کم بودن خودت!

تکرار کثیف!

می دانی عزیزکم؟

من اگر صفحه ها برایت حرف می زنم

فقط برای این است که تو گوش می دهی

و می توانم خودم را خالی کنم

و گرنه خودم از قبل این را می دانم که تو حتّی

 

نصف حرفم را هم نمی فهمی!

 

فقط برای این که گفته باشم

آخه تا به کی آروم بشینیم

حسرت بکشیم گریه ببینیم؟

...

//

 

می دونی ؟   حالا که بعد از سه هفته اومدم بیشتر حالم از اینجا داره به هم

می خوره

( اینجا یعنی  زنده بودن خودمان!)

 

چه فضای گند و توصیف ناپذیری!

ما همه نابود شدیم !