مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

خوب حالا که همه خوابن

لااقل من آپ کردم که بلاگ اسکای عزیز سوت و کور نباشه

که بلاگفایی ها پز وبلاگای زردشونو بدن!

نه می تونه تو خلوتش دلم صدا کنه تورو

نه می تونم بگم بمون

نه می تونم بگم

برو

..

قصّه مو از کجا بگم که پا نگیری تو صدام!

///

هان...؟

بگو دیگه بگو

بگو بگو

بگو دیگه ..

ا......

] چ [ بازی

در دست من چمدانی چرمی ست

که با همراهی یک چتر چارگوشه ،

در کنار یک چاپارخانه ایستاده ام

و چانه ی چموش من ،

 چرخیدن چرخ های یک قطار را

به چارپای چموشی که

مدام پاهای چلاغش در هم چفت می شود

- برای رفتن به چغازنبیل - ترجیح می دهد..

یه ذره رشد کن دیگه عزیزکم!

 

سردمان است در آن کوش که خوشدل باشی

نه که من بیایم و هی به شما فحش دهم

در جواب سخنم باز تو بزدل باشی..!

 

 

 

چقدَر گوز کوچولو اینجا هست

باز امّا دل من

توی خودش با خر خود تنها هست...!!

 

 

یعنی چیشو بگو..

 

ای یاسمن ای یاس من

 

غم و غصه هامو از من می گیره وقتی که خنده میشینه رو لبات

 

 

pardakht.com

 

خب چه بگویم؟!!!