مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

لاهیجان را شما....

بسه بسه دیگه!

فهمیدم دختر ۲۵ ساله که تازه ۳ روز بود معلوم شده بود سرطان خون داره!

امروز فوت کرد!

آره خواهر دوستم بود!

آره نگو!

بسه نگو !

فهمیدم!

اه !

ریدم به این زندگی!

نمی خوامت ! دوستتم مال خودت!

حالم دارد از تو و دوستت به هم می خورد!

این دوست تو همان است که آنقدر پشت سر تو بد گفت

 که من هیچ روزی آرامش نداشتم!

 

برو خوش باش ولی به من نزدیک نشو!

با شادی هایت هم مرا آزار می دهی سحرم!

نگی مامان من زن می خوام من زن میخوام!

میگه بچه برو گُم شو!

راستی اونجا نور فانوس ،

یه شبش کرایه چنده؟

اگر نمی خواهید من کاری کنم، مهم نیست

من از طریق گوش کردن به درد و دل دیگران کارم را انجام می دهم!

خودت را خالی کن عزیزم!

یک شبه روشنفکر !

بدون مشروبات الکلی و امثالهم نمی تواند زنده بماند!

 

اگه می دونی بگو چرا!:؟

می دانی غزلم؟

هر روز که می گذرد !

حالم بیشتر از قبل از بیشترِ زندگی ات به هم می خورد!

یعنی چرا اینطوری میشه؟

لرزش

 

کجای میهنم لرزید امشب؟!

 

چند لحظه پیش ما اینجا لرزیدیم!

حالا معلوم نیست مرکزش یه جای دیگه بوده

یا اینکه پیش لرزه ی یه زلزله ی شدید بوده !

به هر حال!

باید دید که چه خواهد شد مارا!

 

بگو از خونه ! بگو!

خونه رو نشون بده عزیزم!

با تو هستم زندگی در وقت مرگ!