مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

 

دهانت را می گایند

مبادا گفته باشی: « من یه انسانم »

بیکاری داریم..

 

گفتم تو چرا گاوتر از اسب و الاغی

گفتا که منم قاطر و تو خیلی چلاقی

 

جالب اینکه

در لیلة الرغایب، مؤذن ها اذان نگفتند

در حالی که رفتگرها همگی به موقع،

سر کارشان حاضر بودند.

هر فکر تازه فکر بی مخانه

پیش تو کشف فرصت شبانه

دلشوره های صدای پای تو

حتّی حسادت به جنده های تو

صبحانه

خب من خوبم

تو خوبی؟ هوی؟ جوجه فنچ..

کلّه پاچه ی زنبور از عقب!

بیدار شو..

ما می رویم بخوابیم .. دوستمان خورشید، تابیدن گرفته است

شما بمانید و به چرندیاتتان ادامه دهید..

تا نمانید

بوی گند می دهد افکار نخوابیده

در صبح

حتّی ساقه طلایی و آب هم دیگه در دسترس ندارم

و گرسنه و تشنه، چرند می نویسم!

 

این ته حیوانیت است که

یکی مثل اسب کار کند

یکی مثل گاو بخورد

یکی مثل خر بکند..

و تو هی مثل دیوانه ها نخوابی

مهتاب،  مرده است و حضورش همیشگی ست

 

 

چه اسم جالبی: مارمولک ساده

دوباره رسیدم به تیر

 

نه.. انگار تیرماه عوض نخواهد شد

امسال هم ..

نه..

تیرماه عوض نخواهد شد