مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

من دارم تو آدمک ها می میرم

تو برام از پریا قصّه می گی

 

من توی پیله ی وحشت می پوسم

برام از خنده چرا قصّه میگی...

 

درو دیوار شکسته...

آدمای روستایی با پاهای پینه بسته

...

صبح پاییزی به خیر! ( شایدم ظهر )

 

برای من زندگیمه !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد