می توانم و می خواهم .. پیچکی را
مجبور کنم که دور افکار تو رشد کند و
با پیچاندن تو، تشکیل یک پیچه ی مارپیچ کوچک را بدهد!
طوری که.. ( خب اصلا یادم نمی آید پیچه در سیستم الکتریکی چه کار می کرد..
با نگاهی به جزوه های فیزیک پیش دانشگاهی
، ادامه ی حرفم را فردا خواهم نوشت )
حالا نمی شد از یه چیزی بنویسی که نخوای برگردی به دوران جنگ ؟
فلسفه ایست که ما را در خود پیچانده و مانند یک پیچه در ما می الکتریکد و ان این است : فلسفه ماه نصفه و هجوش چه گونه می باشد ؟ ( در کمال پر رویی و بی حیایی )
از اینجا به بعدش دیگه مربوط به تخصص منه که رشته م کشاورزیه. هیچ ربطیم به فیزیک نداره.
بقیه ش بسپار به من..
می خوای چه جور پیچی بشه؟
عشقه؟
امین الدوله؟
پیچک ساده؟
پیچک طرح دار؟!
من عشقه رو ترجیح میدم. تو چی؟
و فردایی که با امروز بیشتر از پس فردا شده
:)
خوب کاری می کنی