مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

دویو ریممبر گوز من!؟

 

دو یو ریممبر گوز من ؟

ای تکسوار بی وطن؟

گفتی که از اینجا برو؟

گفتی ولی با پا نرو  ، با پا نرو

روی دو تا دستا برو

ماشین اگر در کار بود

تا مرقد آقا برو..

//

دو یو ریممبر گوزِ من؟

گفتی به من از هر دری

اون روزا هی درّی وری

گفتم :تموم کن حرف مفت

گویا تو دوس داری کُلُفت ، برگیردت با چوب تر

بربندنت بر کرّه خر

بعدش بگن گم شو پسر!؟

//

امّا زمونه گُه شد و چرخید و شد برعکس حق

شانسم اومد تا خونه تون

هی در زد و هی تق تتق!

بعدش درو واکردی و آقای آقاها شدی

بی سر بُدی ، سرور شدی

آوار و در به ، در بُدی

یکدفعه تاج سر شدی

//

بعدش به من گفتی برو

دیگه نمی خوامت تورو

//

یادت میاد ؟ یادت میاد ؟

دو یو ریممبر گوزِ من؟

امّا میاد اون روز که من

شانس تو رو با صد کفن

بنهم به دست گور کن

اونوقت زاری می کنی

هی پاچه خواری می کنی

.. امّا جوابت روشنه

اون روز ،روز وحدت و بیداری خلق منه!

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد