مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

مهتاب دم صبح

صبحانه های یک ماه!

دیگه صبح شد !

 

وقتشه بیام بیرون !

وقت اظهار وجوده

آهنگش

یه لحظه آشناتم یه لحظه من غریبه

بگو که میخوام بدونم ! کی تورو می فریبه!

 

عجب آهنگ نازیه ! آهنگشو میگما!

 

فعلش

فعل سازی! و رواج آن بین بسیاری از اطرافیان هنری ست بزرگ حتّی بزرگتر از شعر گفتن!

 

حالا ما هر دوی این ها را داریم!

 

مارا تصویر کنید و تسلطمان را!

فعل شکسته باد!

شکستگی فعل مباد!

خدایش خیر دهاد !

آنه مارا نام نهاد !

دردش

 

  دنیای زندونی دیواره!!

 

سرم درد! گرما منو خفه! احساس دیوارزدگی !

 

بگو دیگر نخواند    !  شهیار قنبری!

ربطش

سلام عزیزم! کار که زیاد دارم!

من خودمو ربط؟!

مهمترین کارم اینه که : تو خوبی؟

چطوری میگذرونی!؟

مرگش

عروسک قصّه من زخم شکسته با تنت

بمیرم ای شکسته دل چه بی صداست شکستنت

 

صدای عشق من و تو که تلخ و گریه آوره

تو این سکوت قصّه ای شاید صدای آخره

 

شاید صدای آخره ! حتما صدای آخره

 

حتما بعد از من و تو عاشقی به قصّه ها میره!

خدا چه دنیای کوچولویی!

 

عجب دلی داریم ما ! تا اسم اومد گفتم خودش است!!!!

 

چقدر      جاللب!

حالش

آخه!! خیلی کوچولو و کمن!

آدم دلش نمیاد حالشونو بگیره و بریزه تو شیشه ی دارو!

آهای مردم دنیا!

 

من از دست خدا هم گله دارم!

 

چیه ؟!! ها؟ هرکس جرات داره بیاد از خدا جلوی من دفاع کنه!

لازم نیست بی خود قربون خدا برین!

خوابش

آخر اذان صبح !

تا کی بدون تو ما را خواب نیست!؟

 

چرا   .. نمی شود خواب مان را اذان مغرب!

 

اصلا مگر ماه هم میخوابه !!!!!!!!!!!!!؟