-
سوزن دم ظهر
دوشنبه 10 دیماه سال 1386 15:00
شب است و چهره ی میهن سیاهه //// همه دشمن شدن ، شکل رفاقت مث سوزن توی انبار کاهه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 دیماه سال 1386 02:46
بروید به خواب اید شب شد دیگر
-
بمان
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 00:52
واقعا کار سختی ست خوب دیدن و همیشه لبخند زدن و از همه مهمتر اصلن اخم نکردن برای من! امّا نه نه ن ه ن ه ن ه ن ه ن ه ن ه ن ه نباید کم بیاورم.. پس پس لبخند.. فراموش نشود اخم کردن ممنوع!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 01:00
من تولّد یافتم، اینک سلام!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 دیماه سال 1386 01:26
هنوز نمرده ام به نظرت؟ نمی بینی؟ یا آره تمام اعضای بدنم دارن ناله می کنن و خودشونو این ور اون ور می کوبن.. این شب را خواهم گذراند آیا؟
-
قالب
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 01:17
برو اینجا بازم که من فعلا اینطور آمده ام رفته ایم یک غلطی کرده ایم و قالب را عوض کرده ایم حالا می بینیم که بلاگ اسکای عزیز قالب آسمان را حذف کرده است و راه بازگشت ما را مسدود! اینطوری دیگر! قالبی باید بنا گردد نوین من نمی تونم در این مورد کنم کاری اگر تو می تونی بیا اینجا کنار من بشین!
-
[ با عنوان ] ماه نصف نخواهد شد!
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 00:55
ماه بهتر است برود بخوابد توان مبارزه با نور دروغین خورشید را ندارد.. می گوید : بروم کمی نیرو بگیرم.. روزی خواهم آمد !
-
آنی گو درها واشده بود/
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 01:45
آن پرده چه بود آن پرده چه بود؟! با میشی گرگی هم آوا شده بود . همپا شده بود . همپا شده بود .همپا شده بود .همپا شده بود . همپا شده بود .همپا شده بود . همپا شده بود. همپا شده بود. //// سعید هآمد و قلبم کنون چه مسعود است ولی هنوز خطوط پیام مسدود است! ////
-
یکی نبود ! سه تا بود !
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 02:26
یکی نبود ! دوتا بود. اون اوّلا سه تا بود .. خدایی اون سه تا هم نگو دیگه چار تا بود!! از اولش سه تا بود این که الان نوشتم از حرفای خدا بود. یکی از اون سه تا «بود » هر دوی اون دوتا بود یه روزی اون دوتا «یکی » رفتن تو فکر ، تک تکی که اینجا احتمالا اشتباه از خدا بود چطور می شد «یکی » که یکی از اون سه تا بود شبیه اون دوتا...
-
خستگی و آرایش جدید!
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 01:23
. .. ... .... من در این دماغه ..... پناه گرفته ام و هر لحظه ...... آماده ی حمله ....... هستم. ...... ..... .... ... .. .
-
آرره
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 01:47
داریم حرف می زنیم بالاخره این قالب ترنج هم درست شد و ما می توانیم از آن اشتفاده کنیم! ../../../..//...//... بعد به آدم پیام می دهند که معذرت .. من امروز به ذره تند رفتم! به هرحال تو تند رفتی یا نرفتی.. معذرت خواستی یا نخواستی .... من هزلمو گفتم!
-
اه دوباره گند زده اند به اوضاع فکری مان!
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 01:38
تو از من گُه تری احمق خفه! حرفای مفتت رو تموم کن. تو معماری و من عامر برو هرکارکه می خوای ، تو حموم کن! بقیه ی موضوع :و مجبوریم هزل بگوییم !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 02:42
ای سخندان بزرگ که همیشه منو می خندونی، بگو امروز تو کدوم قندونی ، کردنت زندونی؟ نمی تونی در بیای ! می دونی؟؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 03:01
*شما با موفقیت از بخش مدیریت خارج شدید * و حالا در بخش پشت میز نشینی هستید هرچقدر که دوست دارید بنشینید و روزنامه بخوانید و زیرمیزی بگیرید!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 01:44
من دارم خیال می کنم..... تو هم زودتر شروع کن فکر کردنو اصن وقت نداریما...!!! آهای با توام عزیز دل . رفیق . مرد ! احمق ترین عزیز من !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 آبانماه سال 1386 02:36
نی زن ، نی با دل خرم زن .نی زن ، نی با دل خرم زن .نی زن ، نی با دل خرم زن نی زن ، نی با دل خرم زن. نی زن ، نی با دل خرم زن. نی زن ، نی با دل خرم زن نی زن ، نی با دل خرم زن. نی زن ، نی با دل خرم زن. نی زن ، نی با دل خرم زن نی زن ، نی با دل خرم زن. نی زن ، نی با دل خرم زن. نی زن ، نی با دل خرم زن. نی زن ، نی با دل خرم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 02:44
خسته نباشیم همگی .. من از شدّت تولید محتوایی که از ساعت ۱ به بعد صورت می گیرد در شرف ترکیدن هستم!!!! باز هم ن.ک پست قبلی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 14:45
Such a lonely day And its mine The most loneliest day of my life
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 03:36
ن.ک پست قبلی آره دیگه من اینطوری .. تو چطوری؟
-
شعر
سهشنبه 22 آبانماه سال 1386 01:14
سرم گردان و سرگردان به دور گردویی هستم که می گردد به دور گردک ِ گردنده ای دیگر و می گرید برای گریه ی گرینده ای دیگر .. که می گریم برای گردکی گردو صفت ، گردان !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آبانماه سال 1386 02:22
من تنها دو دقیقه اکانت داشتم که حالا شده یک دقیقه.. خواستم کار مفیدی کرده باشم! شبت به خیر عزیزم! مثل یک سند تو ال !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 آبانماه سال 1386 03:01
هنوز هیچ کاری نکرده ام و دارم می روم دارند مرا به زور بیرون می فرستند!)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 01:47
صبح خواهد شد و به اندازه ی شب ، آسمان خواهد رید بعد هم خواهد گفت مطمئنم که کسی مرا ندید!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 آبانماه سال 1386 12:19
یه روز سیاه یه روز سفید یه روز زرد یه روز غروب غم گرفته ی دلسرد نمی دانم ترانه را چه کسی سرود ه است
-
آرره؟
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 00:45
نشون به اون نشونه .. خانم انگاری یاد تونه! //// /// //// در نیافتم که ق بازی قضیه اش چیست امّا خواهد آمد به خاطر من لعنتی!! منتظر باشین!
-
] خ [ بازی
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 02:46
خفه شد . خم شد و خونش را خورد. خرک بیخبری از خطرش آگه شد تُف بزَد ، خاک و خُلی را گِل کرد دست و پا برد در آن ، خود شد و مُرد!
-
یک دوست
جمعه 4 آبانماه سال 1386 11:10
می تواند حتّی تو را بگیرد زیر پر و بالش و پیش از آنکه پا بگیری لهت کند..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 03:45
خوب حالا که همه خوابن لااقل من آپ کردم که بلاگ اسکای عزیز سوت و کور نباشه که بلاگفایی ها پز وبلاگای زردشونو بدن!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مهرماه سال 1386 02:08
نه می تونه تو خلوتش دلم صدا کنه تورو نه می تونم بگم بمون نه می تونم بگم برو .. قصّه مو از کجا بگم که پا نگیری تو صدام! /// هان...؟ بگو دیگه بگو بگو بگو بگو دیگه .. ا......
-
] چ [ بازی
پنجشنبه 19 مهرماه سال 1386 03:18
در دست من چمدانی چرمی ست که با همراهی یک چتر چارگوشه ، در کنار یک چاپارخانه ایستاده ام و چانه ی چموش من ، چرخیدن چرخ های یک قطار را به چارپای چموشی که مدام پاهای چلاغش در هم چفت می شود - برای رفتن به چغازنبیل - ترجیح می دهد..